۱۳۹۱ تیر ۲۰, سه‌شنبه

شعر

من از سکوت بیشتر دوست دارم
گریه را...
ای کاش می توانستم نزد تو ، به جای سکوت گریه کنم...!
این روزها آخرین روز های تابستان بود که تو با من بودی
لحظه ی خداحافظی باد هم مثل طوفان دلم بی قراری می کرد...
کاش قلبت نیز ، مثل دستانت لحظه ای مرا در خود جای می داد!
خواستم که بگویم ولی مثل همیشه گویی مهر سکوت بر دهانم زده باشندباز زبانم بند آمد وآن همه انتظاری که برای گفتنش کشیده بودم به دست سکوتم محو شد ...
تو رفتی...
و تنها دلخوشی من همان جمله تکراریه"دادا"بود که تو گفتی...
تقدیم به ع.س

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر