۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

درد

درد داشتم...
همه می دیدند
آن همه های لعنتی
اما...
انتهایش رد زهر یک نیش خند به جا میماند.
و من باز هم درد داشتم.
درد پارگی بکارت یک روح...
درد وحشت درد کابوس.
این همه...
تکرار شبانه هایم بود.
چه گناهکار یا بیگناه محکومم کردند
محکوم به تباهی...

۱۳۹۲ فروردین ۱۴, چهارشنبه

پدر

مشت هایی گره شده به سمت نور!!!
خسته ام...
      از حماسه های فریاد.
دلتنگی پدری در حصر؟؟؟
در این کویر...
    دلتنگم برای سرایش عاشقانه هایی از جنس بودن
و این روزها تو نیستی...
                      .شکسته شدی پدر.

هوس.

در انتهای دلهره هایم
دلم میشکند از تابوی عشق
اشکم میچکد در اعماق تنهایی
و من مست میشوم از هوس.