۱۳۹۲ تیر ۱۶, یکشنبه

انتظار بیهوده

هنوز دارم نفس میکشم...
و این یعنی که تو هنوز نرفته ای،هنوز هم میهمان عالمی به نام رویایی.
حتی خدا هم نیش خند میزند وقتی به دنبال یک خاطره خوب قلبم به شماره می افتد.
هنوز قلبم آتشفشان سال های درد است
سکوتم پر است از نجوای فریاد و وجودم خاموش و تاریک.
چه امید شومی...
که تو بیایی و چراغانی ام کنی.
گریه ام میگیرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر