طوفان تمنا در دلی باز بر پا شود
در دل ما حزن شیرین تلخ تر شود
عطش بر تنم میمیرد
از این بودنهای پوشالی
هوس
از این احساس بیهوده
جان میگیرد
از این دلواپسی های کودکانه بیزار بیزارم.
022/2
طوفان تمنا در دلی باز بر پا شود
در دل ما حزن شیرین تلخ تر شود
عطش بر تنم میمیرد
از این بودنهای پوشالی
هوس
از این احساس بیهوده
جان میگیرد
از این دلواپسی های کودکانه بیزار بیزارم.
022/2
قسم به ساق های ترک خورده ات...
که تو را هیچ نیست...
اعتبار را گویم که هیچ نیست...
نگاهت استوار هیچ نیست...
چشمم به تو امید هیچ نیست...
دگر معنای بودنت هم بهاری هیچ نیست...
020...
شوق چشمهایت
انفجار...
و تولد یک ستاره.
رد نگاهت
رویشی نو...
و جهانی نو.
چقدر اشک برایت معنی داشت...
وقتی بدون من
نبض احساست از تپش می ایستاد.
و من چقدر دیوانه بودم!
چقدر بیخیال دل تنگت بودم!!
و عشق آغاز شد...
از همان بدو جدال
چه شیرین است هر لحظه اش
دستهامان جدا از هم
و تنها...
تنها گذشته مان پیمان شکست
و حال...
حال پیمان شروعی نو.