۱۳۹۳ آبان ۲۷, سه‌شنبه

توهم...

ميان بالاترين توهمم!!!
خيال آشفته ام
اسير دردهاي سينه ات
روزي آمدم
و همچو امروزي
رفتم
ملك الموت هم اگر آيد
جان ندهم مگر خبر آمدنت آيد...
iSECTOR

توهم...

ميان بالاترين توهمم!!!
خيال آشفته ام
اسير دردهاي سينه ات
روزي آمدم
و همچو امروزي
رفتم
ملك الموت هم اگر آيد
جان ندهم مگر خبر آمدنت آيد...
iSECTOR

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۷, شنبه

1393/02/26

چه تضاد زيباييست!!!
با من بودن تنها گذر ثانيه هايست كه طعم تلخ كابوس ميدهند...
و كنار تو بودن بوي شيرين روياهايي نزديك.
iSECTOR

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

1393/02/23

پدرم سلام...
خوشحالي نه؟
اين شب ها جز يادت تنها دردم فراموشي است
ميدانم كه نه براي تو كه براي هيچ كس دل تنگ نيستي.
آنقدر آرام خفته اي كه گويي لرزه ي هفت آسمان هم به سان نسيم ملايم درياست در خيالت.
خيالت!!!
كاش در خيال و رويايت لااقل جايي داشتم.
يا كه به ياد كودكي هايم تنها سرباز جنگنده ي كابوس هايم بودي...
سالها گذشته و هنوز هم برايم مبهم مانده اي.
امروز روز تو بود...
تك تك كوچه هاي شهر را به اميد كنار زدن كلنجارهايم براي يك تبريك ساده براي تو قدم زدم...
چه شبها كه براي اثبات از تو بودن خط بطلاني كشيدم روي تمامي واقعيات موجود.
خودت خوب ميداني كه در دل چه تنفر شيريني از تو به دل دارم...
كه باعث تمام زخم هايم در زندگي يك انقلاب لعنتي بود انقلابي كه تنها خوشي اش براي ديگران بود...
نه!!!
فكر حماقت هايت نيستم فكر بازي با جملات هم نيستم به جز تو و جز من كه هيچ كس نمي فهمد لايه هاي پنهان خزعبلاتم را...
كلمات تنها راه فراريست براي چشم پوشيدن از واقعيات.
روزت نامبارك كه گذر تمام ساعت هاي عمرم را تار كردي...
                                         iSECTOR

A.F///1393/02/23

باور خاك قلبم چه صبورانه
ترك بر ميدارد ميان كوير آغوشت
سال هاست كه اسير سرابم و
هميشه در عطش 
نگاهم چه غريبانه زمين گير دستانت شد
وجب به وجب شكستي ام....
باور كن...!!

How are you've waste the night?

Still wish me die??

BoOoOB SECTOR.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

11

داداش من خيلي وقته خيابون شده سهم ما
شب و صبحمون فقط جمع شدنه تو گعدها
ميون يه مشت گرگ رنگ برگيه سايبون ما
زمين خدا يه تخت خواب قشنگ
آسمونمونم سقفش سياه رنگ
اينجا تازه ميشي واس خودت مرد
حتي اگه سنتم باشه چهل پره درد
مشتي يه نخ سيگارته پايت تا ته خط
قدماتم خلاصه رو آسفالت داغ و پرت
دست پدر تو روياي بچگياته
برادريا لفضش فقط تو حرفاته
وقتي پره دستشون و سهم تو پوچه
ببين زندگي هنوزم با فشارش روته
ولي مونده يه ذكر شفاء و بي ادعا
يا من اسمه دواء و ذكره و شفاء
iSECTOR
پ.ن: تقديم به بچه هاي پارك ١١

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۲, جمعه

عشق

عشق
   تنها ميشود
     خلاصه اي از نگاه مستانه ام
         در تفكر انتقام.
آنگاه  كه ...
پيمان ميشكست
   در ولع
       ازدحام قرص هاي رنگين...
iSECTOR

پايان...١٣٩٣/٠٢/١٢

ميان آدمك هاي پوشالي مغز
زير فرياد نعره كنان رقصنده
كافه ي عفونت ديده و مقدس
تتفرهاي پي در پي و مشخص
سرگردان ميانه ي راه مانده ام
BoOB sector

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

نفرين...

من نفرين شده ام...
درست قبل از بسته شدن نطفه ام در خون وقت گلوله باران و بعد از كشتن آرزهايم...
دلم چه ساده بود كه به هواي عشق وارد كوچه ي هر بي سروپايي ميشد.
من نفرين شدم چون تو هم مرا نخواستي فقط فكر انتقام در سر داشتي انتقام...
چه مزحك...
من بخشيدم و تو انتقام بخششم را گرفتي.
دلم براي بوي سنگ قبرهايي آشناتنگ شده...
همان هايي كه سالها فاصله را بين منو تو خلاصه كردند و تو فاصله بين من و آنها را.
دلم ديگر اسير هيچ نگاهت نخواهد شد...
باور كن.

٥ قوس ٩٢